بنام تک نوازنده آهنگ عشق

((پایان یک عشق))

چون زمان شادکامی ها رسید

می روید ای دردها از یاد من

دیگر از هجران چشمانی سیاه

گوش شبها نشنود فریاد من

بحر شدآرام و طوفانها نشست

برلبم لبخند شادی نقش بست

وه چه شبهایی که با یاد مهی

گفتگو با ماه و پروین داشتم

نیمه شبها در دل مهتابها

چشم پر اشکی به بالین داشتم

شاهد بیداری ام مهتاب بود

چشم من تا صبح دور از خواب بود

با زبان حال می گفتم به ماه

از چه رو در کار آزار منی؟

پیش چشم وهم من در نیمه شب

بوسه زن بر چهره ی یار منی

دیگرم در جان غمگین تاب نیست

داد هجران جای خود را بر وصال

با وصالم سینه ای پر سوز نیست

چون زمان نامرادیها گذشت

در سر من عشق شعرآموز نیست

رفت ایامی که از بیم و امید

طفل اشکم بر رخ من می دوید

سینه و چشم  و دلم از یاد برد

ناله ها و اشکها و آه ها

در شب هجران نگریم تا سحر

هفته ها و سال ها و ماه ها

دفتر بیتابی ام را باد برد

یاد بود هجر تو را از یاد برد

خوش دلم از سوز جان فرسای تب

نیمه ی شبها نمی سوزد تنم

بر در دل تا بگویم کیست؟ کیست؟

یک جهان مهنت نمی گوید:منم!

چون وصال آمد غمش از دل گریخت

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

حال گر کوبد در دل را غمی

گویمش:جز عشق در این خانه نیست

جای دیگر خیمه خود را بکوب

خانه است این کلبه ویرانه نیست

دور شو ای غول وحشی ،دور شو!

من به امید رسیدم کور شو

دیگر ایام فراق یار را،

با وصالش پشت سر بگذاشتم

دیده بیدارو بانگ ناله را

بهر مرغان سحر بگذاشتم

رشته دلها بهم پیوسته شد

دفتر ایام هجران بسته شد.

                                                     ((مهدی سهیلی))

امیدوارم که به دردتون بخوره.

یا ضامن آهو

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیر یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ب.ظ http://www.daftareeshghnevis.blogsky.com/

بسیار زیباست
موفق باشی یا حق

شیما دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:10 ب.ظ http://atishbaz .blogsky.com

سلام

ممنون از راهنمایی شما ...

شعر های وب سایت شما واقعا زیباست...

خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم...

دوستدارت

شیما.

علی اکبر دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ب.ظ

سلام
خوبی؟
داری با حرفهات منم ناراحت می کنی ... شرمنده چیه؟اذیت چیه؟اگه حرفهای تو اذیته من دوست دارم بشنوم..جلو جلو قضاوت نکن..
همیشه دل های عاشقند که عاشقند...خوشحالم که دلت هنوز پیش رضاست این رو بدون که هیچ وقت اینجوری نمیمونه بالاخره این مهر توی دل اون هم هست ولی یه چیزی این وسط هست که نمی گذاره این دو تا قناری عاشق (به قول خودت) بهم نزدیک و نزدیکتر بشن...نمی دونم شده...ولی؟ تا حالا شده بدون رو در بایستی بهش بگی عاشقتم ؟
شده؟
من عشق صادقانه یک دختر رو باور میکنم...این رو همه پسرها هم میدونن ... دختری که عاشق بشه روی حرفش ثابت قدم میمونه...ولی این در پسرها کمتر دیده میشه.
ولی بهش بگو ..خودت سر اولین فرصت ... به هیچ کس دیگر هم نگو که پیغام و پسخوان بفرسته..
به نظر من رابطه ات رو با دوست رضا هم کمتر کن ... این رو یه پسر داره بهت میگه...دیگه حرفهات رو از طریق اون براش نفرست...
هر چی قراره بگی خودت فقط خودت...اونهم تنها ...
حرف معلم دینیتون رو قبول دارم اون هم داره به تو فکر میکنه البته بگم که اگه عاشقیش به تو ثابت شده باشه...و بدون شب ها همیشه موقع خواب به یاد تو هست ...
از حرفهات هم اصلا خسته نشدم ...به کی قسم بخورم؟
اصلا هم بچه نیستی ... اون شعری رو که نوشته بودی بچه گانه بود تازه اون فردی که معرفی کردم هم شعری رو که نوشته بود برای بچه ها نوشته بود اون حداقل ۵۰ سال سنش بود ولی حس بچه ها رو تشخیص می داد و به راحتی میتونست خودش رو جای اونها بگذاره...این ربطی به بچگی شاعر نداره...
اصلا هم دیگه همچین فکری نکن...
دیگه اینقدر هم کلافه نباش..خوبیت نداره
------
دکتره از مریضش می پرسه این همه قاشق توی شکمت چیکار میکنه؟
مریضه میگه خودتون گفتید روزی یک قاشق بخور!!!!!
------
حالا بخند ...اگه تکراری هم بود بازم بخند ضایعم نکن.
آرزو میکنم که خدا یه کاری بکنه که اونی که عاشقشی بیاد پیشت ..خلاص.
راستی درباره عملت چیزی نگفته بودی؟ان شاالله که به بهبودی کامل برسی...
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد