سلام

سلام  سلام  سلام

امروز روز دوم ستش که من امدم مثل اینکه دوستامون زیاد از وبلاگ من خوششون نیومده اشکال نداره درست می شه .

به زودی قسمتهایی از نامه های عاشقانه ی نیما به زنش رو به وبلاگم اضافه می کنم .

راستی دهه ی فجروهم به همه ی عزیزان تبریک عرض می کنم.

 

   بیابان غریب

 نه هر که بسته زبان است چون تو دلتنگ است

دلا کجا زدل غنچه باخبر سنگ است

چرا دراز کنم دست آشنایی را

که حد فاصل دلها هزار فرسنگ است

علاج تنگدلی را به گفت و گو نکنم

که از گشاده زبانی دلم چنین تنگ است

خدای من!به دورنگی مگر گرفتارم

حنای دست دعایم چقدر بی رنگ است

 

 

روز آشنایی

            بنام مهرآفرین

 

سلام به همه ی دوستای عزیز

من یعنی(آب)  می خوام که از امروز شروع به نوشتن کنم از همه و همه چیز برای همه قشری. شاید سنم به نظر کم برسه ولی بدونه اغراق می گم همه ی آدما رو به خوبی درک می کنم.حالا بعداَ بیشتر با من آشنا می شین.

 

کاش می شد...

کاش     می شد   عشق را معنا کنیم

یادهای  رفته     را    پیدا      کنیم

کاش   می شد  با    نگاهی  مهربان 

عشق  را   همسایه    دلها  کنیم

کاش   می شد    باوفا همخانه  شد

وارد     ویرانه ای    شاهانه   شد

کاش  می شد   پل زنیم   از عاطفه

کاش  می شد  عاشقی  دیوانه  شد

کاش  رسوایی  برایت  تنگ  بود

اندکی  قلبت  برایم  سنگ  بود

کاش  می شد  دوستی  را دوست  داشت

کاش  می شد  تا  کمی  یکرنگ  بود

کاش  می شد تا  دلی  را  دریا  کنیم

چاره ای  براین  دل  تنها  کنیم

کاش  می شد  واژه ای  پیدا  کنیم

کاش  می شد  تا  عشق  را معنا  کنیم