گاهی دلم میخواد وقتی بغض میکنم خدا از آسمون بیاد پایین اشکامو پاک کنه دستمو بگیره
وبگه:اینجا ادما اذیتت میکنند؟بیا بریم........
خدایا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا اونکه دنیام بود چرا؟
خدایا میگفت زندگیشم چرا گذاشت و رفت؟
نکنه حکایتش حکایت اونه که به دوس دخترش میگفت زندگیمی،بعد تنهاش گذاشت رفت،بعد دختره پرسید مگه من زندگیت نبودم چرا گذاشتیم رفتی؟ بهش گفت آدم زندگیشو به خاطر عشقش کنار میزاره
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
دوست دارم سجاد قشنگم
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ میدهد. برای خیلی از روانشناسها مطالعه این پدیده جالب است. بعضیها مانند استرنبرگ حتی نظریهای علمی درباره عشق دارند. استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، داشتن میل جن//سی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد میلنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و میخواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟ این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد. چگونه از این تست استفاده کنیم؟ عبارات زیر را بخوانید. معشوقتان را تصور کنید و نام معشوقتان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست میدانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر بهطور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید. 1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم ؟ 2) او را خیلی جذاب میدانم ؟ 3) او نسبت به بیشتر مردم، عیبهای کمتری دارد ؟ 4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام میدهم ؟ 5) به نظر من، او خیلی دلربا است ؟ 6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم ؟ 7) وقتی با هم کاری را انجام میدهیم، کار برایم خیلی خوشایند است ؟ 8) دوست دارم که او حتما مال من باشد ؟ 9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت میشوم ؟ 10) خیلی وقتها به او فکر میکنم ؟ 11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد ؟ 12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم ؟ 13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم ؟ 14) خیلی به او علاقه دارم ؟ راهنمای نمرهگذاری: حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشتهاید، با هم جمع بزنید. • شمایی که بالای 89 نمره آوردهاید، وضعتان خراب است. شما بدجوری عاشق شدهاید و اگر صادقانه به پرسشها پاسخ دادهاید، در عشقتان هیچ شکی نمیتوان کرد. • اگر نمرهتان حول و حوش 78 تا 88 میچرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید. • اما اگر نمرهتان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشقاید. • کسانی که از 68 پایینتر آوردهاند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند. • کسانی که از 58 پایینترند، به هیچوجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیقشان را نگذارند عشق!
سلام.باز من اومدم آب خانومی.تمام نوشته هایم را به سجاد گل تقدیم میکنم
این ی داستان قشنگه که دوس دارم نظرتونو بدین.
من،تو،او
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم ...تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود ...او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت !
معلم گفته بود انشا بنویسید و موضوع این بود : علم بهتر است یا ثروت ؟!
من نوشته بودم علم بهتر است مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بودخودکارش روز قبل تمام شده بود ...
معلم آن روز او را تنبیه کردبقیه بچه ها به او خندیدندآن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کردهیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کردخوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم گاهی به هم گره می خورندگاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت ...
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمدتو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید ...او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم ...تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد ...او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت ...
روزنا مه چاپ شده بود هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم ...تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی ...او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود !!!
من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی ، کسی را کشته است تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن رابه کناری انداختی او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه :برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!!
چند سال گذشت وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرتاو اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود ، جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنندتو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کنداو شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ، هیچ وقت پایان نمی گیرد
من موفقم : من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!تو خیلی موفقی : تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!او اما زیر مشتی خاک است : مردم گفتند مقصر خودش است !!!!
من , تو , اوهیچگاه در کنار هم نبودیم هیچگاه یکدیگر را نشناختیم اما من و تو اگر به جای او بودیم آخر داستان چگونه بود...؟
واقعا علم بهتر است یا ثروت؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!