بنام خداوند هستی بخش

باران

باز باران گونه ام را تازه کرد

اشک و خون در سینه ام شیرازه کرد

دیده ام تر شد،نگاهم سرد شد                                               

عاطفه از دست هایم طرد شد

غم به اعماق وجودم راه یافت

بر وجودم تارو پودم آه بافت

ای نگاهت گرم چون آوای رود                             

چشم هایت نغمه نغز سرود

آنچنان یادت درونم موج زد

کز دلم اندوه سر تا اوج زد

آه ای خورشید رنگین غروب

از نگاهم روح باران را بروب

کاش خورشیدی بجوشد در نفس

تا نبینم اشک و آه هیچکس

ببخشید که آپم دیر می شه سرم شلوغه ،گرفتاری دیگه

نظرات 3 + ارسال نظر
علی اکبر شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام
قربان شما..
ممنون که از خودنون دفاع نمی کنی ولی اگه مثل پسرها هم قرار بود رفتار کنن که می شدن پسر دیگه...
-----------------------
دسته متوسط هم که معلومه یعنی حد تعادل رو رعایت میکنند .
البته این دسته کارهاشون رو بیشتر به سمت دسته خوب خوب سوق میدن تا یکوقت مورد هجوم کسانی مثل شما قرار نگیرن.. خودسرانه کارهاشون رو انجام نمیدن..از کارهای دسته بدبد و خوب خوب تجربه هایشان را انتخاب میکنن و انجام میدن .. نه رومی رومن نه زنگی زنگ
یکطرفه به قاضی نمیرن...هوای هر دو طرف رو دارن تا موقعی که خلافش ثابت بشه ...دقل باز نیستند ولی پاش بیفته دقل هم میکنن ...ووو
-----------------------
شعرت هم زیبا بود...
دوست داشتنهات رو دوست دارم ...زیبا گفتی..
ولی بگم من شعری که توش سوال بکنن تا به حال نشنیده بودم..البته از این شعر بر میاد که دنبال جواب هم باید باشی..
البته یه شعر پیدا کردم که شعر کودکانه بود بنام "چرا " اثر جان کیچینگ بود که اونم سوالی بود...این یکی همش سوالی بود..
چرا برگ ها همیشه سبزند بابا؟
چرا روی یک گل خار وجود دارد؟
چرا میخواهی گردنم را تمیز کنی بابا؟
چرا در بینی ات مو روییده؟
چرا به سوالهایم جواب نمی دهی؟
چرا , به من بگو چرا؟
فکر میکنی من کسل میشم؟
.......
به نظرمن شعر شما عاشقانه یکطرفه بود...عشقی که حتی اگر طرف مقابل هم دست رد به سینه بزنه همچنان باقیست... ولی هیچی ازش معلوم نیست که این شعر آخرش ختم به خیر می شه یا نه...
به هر جهت زیبا بود..ای کاش ادامه داشت
.....
این رو هم بگم که نه من از شعر چیزی سرم میشه نه نقد بلدم بکنم ...البته این کلمه نقد رو هم از تو دیکشنری تونستم پیدا کنم چون بلد نبودم بنویسمش...
منتظر شعر بعدیت هستم
ممنون
موفق باشی



علی اکبر شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام
این شعری رو هم که نوشتی حرف نداشت...خیلی زیبا بود.
نمیدونم چی بگم...فقط میتونم بگم زیبا بود و ادامه بده خانم شاعر...

مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد...
برات آرزوی موفقیت میکنم.

[ بدون نام ] شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ

راستی یادم رفت جریان خلیج رو بگم...
رکت گوگل توی نرم افزار گوگل ارت خودش نام خلیج فارس رو به خلیج عربی تغییر داده بود که با امضا کردن طوماری که نمونه اش رو توی وبلاگ من نوشتی میتونی به این حرکت اعتراض کنی ...
خوب بود..یا ادامه بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد